عزیزم دو سالگیت مبارک...
سلام عشقم دلم برات خیلی تنگ شده ... چهل و پنج دقیقه دیگه می بینمت. این مدت وقت نکردم مطالب مربوط به جشن تولدت رو کامل کنم. دلیل دومش هم قطع شدن اینترنت خونه است. حالا بریم سر داستان جشن تولدت دوسالگیت..... عمه آیدا هم زحمت کشید و با وجود داشتن بردیا جون اومد . وقتی جشن تولدت رو با آوردن کیک تولدت شروع کردیم بخاطر اینکه بابایی برای انجام یه کاری دوباره بیرون رفت گریه کردی و همه امونو ناراحت کردی. کلاهتو نمیذاشتی. می خواستی حیوانات روی کیک رو از جاش دربیاری. مادرجونا هم استرس داشتن و مدام سرگرمت می کردن. بیشتر عکسامون تکراری بودن یا خوب نشدن. بعدش که بابایی اومد خوشحال شدی مخصوصا از فشفشه ها خیلی خوشت اومده بود. بعد از مراسم ...
نویسنده :
مامان
14:11